با خودم گفتم شاید این مطلبی که براتون مینویسم در میان این همه نظرسنجی ها که گیلمور بهتره یا واترز و یا..... تازگی داشته باشه آلبوم کاش اینجا بودی ((wish you were here پس از رفتن سید بارت در سپتامبر 1975 ساخته شد
درواقع میشه گفت یه غم نامه در مورد از دست دادن سید بارت.
گروه پس از جدایی بارت ،دل و دماغ کار کردن نداشت.قاچاق نوارها و بی حوصلگی افراد گروه رو به مرز جدایی کشانده بود.
اما آهنگ مورد بحث
Welcome to the machin:
اشعار این اثر از واترز بود.یکی از جادویی ترین سینته سایزرهای تاریخ موسیقی رو تو این آهنگ میتونید حس کنید
اعضای گروه نام اصلی این آهنگ رو the machine song میدونند.
آهنگ به بررسی فضای مسموم موسیقی در آن زمان میپردازه و به نظرمادامه سناریو نویسی واترز در مورد دنیا مدرن و فاصله ها.
مساله ای که اوج اونو تو آلبوم dark side of the moonحس کرده و در the wall به خوبی درک میکنیم.
زندگی مدرن، واژه ای که واترز در اکثر کارهاش به اون بیرحمانه یورش میبره.
از نگاه واترز زندگی تکراری خسته کننده و پر از لذت هایی که پس از مدتی یکنواخت میشند.در یک کلام ضد فاشیست!
اشاره به یکنواختی در کودکی :
Where have you been?
It's alright we know where you've been
You've been in the pipeline
Filling in time
Provided with toys and scouting for boys
You bought a guitar to punish your ma
And you didn't like school
And you know you're nobody's fool
So welcome to the machine
در واقع واترز اینجا میگه تمام کودکی ما به وقت تلف کردن عمر گذشت. مساله که تو آهنگ time میشه به خوبی اونو درک کرد.
و در ادامه تو رویای همین پسر هم باز یکنواختی رو میشه دید:
What did you dream?
It's alright we told you what to dream
You dreamed of a big star
He played a mean gituar
And he always ate in the steak bar
And he loved to drive in his Jaguar
So welcome to the Machine!
یکی از اختلافات اصلی گروه با واترز.((انزوا)) بود.. تا وقتی سید بارت که عقایدی نزدیک به واترز داشت در گروه بود این اختلاف زیاد به چشم نمیومد ولی پس از کنار رفتن بارت ،واترز خودشو تنها میدید.
در واقع راحر واترز از اینکه میدید اعضای گروه به دنبال پرواز و مسابقات اتومبیلرانی رفتند و از ایده اصلی گروه یا حداقل خودش که دوری از این گونه روزمرگی هاست دور شدند ناراحت بود.
چند نمونه از اشاره های مکرر واترز به دنیای مدرن و از روزمرگی رو براتون مثال میزنم.
فقط عذرخواهی میکنم زیاد نوشتم ولی به نظرم کنار گذاشتن اینها خیلی میتونه تو درک فضای اصلی پینک فلوید در مسائل اجنماعی ، قبل از جدایی واترز کمکتون کنه.
1: time
Ticking away the moments that make up a dull day
You fritter andwaste the hours in an offhand way
Kicking around on a piece of ground in yourhome town
Waiting for someone or something to show you the way
به طور کل میگه لحظه های کسل کننده رو داری هر روز هدر میدی و منتظر نشتی تا کسی بیاد راه رو بهت نشونت بده تو هر روز به دنبال خورشید میدوی (به دنبال روزمرگی های دنیا) اما باز فردا خورشید دور میزنه و میاد پشتت.
و باز روز از نو روزی از نو!
2: money
Get a good job with good pay and you'reokay
Money, it's a gas
Grab that cash with both hands and make astash
New car, caviar, four star daydream
Think I'll buy me a footballteam
در مورد پول و نقشش تو دنیا مدرن میگه.و دوباره روزمرگی.
باید فقط کار کنی و پول دربیاری،بعد ماشین نو بخری و خاویار و شایدم یه تیم فوتبال.
کار کردن - پول درآوردن- خرج کردن
باز اشاره به لذت هایی که بعد از مدتی اصلا خوشایند نیست
3: One of my turns
Day after day love turns grey
Like the skin of a dying man
Night after night we pretend it's all right
But I have grown older and
You have grown colder and
Nothing is very much fun any more
................
Would you like to watch T.V
Or get between the sheets?
Or contemplate the silent freeway?
Would you like something to eat?
Would you like to learn to fly?
بازهم روزمرگی : شبها از پس هم میایند و عشق خاکستری شده و هیچ چیز رنگ خوشبختی نداره
و در جای دیگه اشاره به کارهای خسته کننده هر روز، مانند: خوردن ،خوابیدن،دیدن tv و یک کنایه ظریف به گیلمور در مورد یاد گرفتن پرواز.
4:breathe
Long you live and high you fly
And smiles you'll give and tears you'll cry
And all you touch and all you see
Is all your life will ever be
Run, rabbit run
Dig that hole, forget the sun
And when at last the work is done
Don't sit down it's time to dig another one
تو این آهنگ در واقع یه نصیحت در مورد مواجه شدن با این دنیا مدرن میکنه:
لبخندها گریه ها و آنچه میبینی و لمس میکینی زندگی توست
برو و کار را انجام بده به خورشدی (دنیا) کاری نداشته باش و وقتی کارت تموم شد بیکار نشین.
5: nobody home :
I GOT A LITTLE BLACK BOOK WITH MY POEMS IN
GOT A BAG, GOT A TOOTHBRUSH AND A COMB
WHEN I'M A GOOD DOG THEY SOMETIMES THROW ME ABONE
I GOT ELASTIC BANDS KEEPING MY SHOES ON
GOT THOSE SWOLLEN HANDSBLUES
GOT THIRTEEN CHANNELS OF SHIT ON THE TV TO CHOOSE FROM …………..
اشاره به جدایی واترز از همسرش داره و باز هم تو اون داره از روزمرگی هاش خودش و سید بارت میگه و اشاره داره که از این اتفاق های همیشگی خسته شده، پایان ناگهانی آهنگ این حرف رو به خوبی تایید میکنه.
6:eclipse:
All that you touch
All that you see
All that you taste
All you feel
All that you love
All that you hate
All youdistrust
All you save
All that you give
All that you deal
All that you buy
beg, borrow or steal
All you create
All you destroy
All that you do
All thatyou say
All that you eat
And everyone you meet
but the sun iseclipsed by the moon
And everyone you fight
All that is now
All that is gone
Allthat's to come
and everything under the sun is in tune
All that you slight
باز هم تکرار روزمرگی و در پایان میگه هر کار و تلاشی که زیر خورشید (دنیا مدرن) انجام میدی اصلا به درد نمیخوره و... درواقع این آهنگ نقطه مقابل ترانه breath هست
در مطلب بعدی موزیک ویدیو این کار رو براتون آپلود میکنم
پینک فلوید نام گروه موسیقی راک بسیار موفق بریتانیایی است. نوآوری در آهنگها و محتوای فلسفی و پیشروی اشعار و طرح جلدهای باسلیقه آلبومها و کنسرتهای دیدنی و پرهیجان، در طی سه دهه این گروه را محبوب دوستداران موسیقی راک کرده است.
در سال ۱۹۶۴ جرج راجر واترز (گیتار) ریچارد رایت (کیبورد) و نیک مسون (درامز) هممدرسهایهای مدرسه پلی تکنیک خیابان ریجینت گروهی بنام sigma 6 راه انداختند. البته گروه موفقیتی کسب نکرد. در ادامه با اسم t-sets به کارشان ادامه دادند. در تابستان سال ۱۹۶۶ گروه دوباره با نام sigma 6 کار را در حالی آغاز کرد که راجر واترز گیتار باس میزد و ۲ تا گیتاریست بنامهای باب کلوز و سید برت را نیز به گروه دعوت کردند و در نهایت با پیشنهاد سید نام گروه به پینک فلوید (The Pink Floyd Sound) تغییر یافت. این نام از نام دو خواننده کانتری یعنی "پینک آندرسن" و "فلوید کانسیل"، گرفته شده بود. کم کم سید برت، به مغز اصلی گروه تبدیل شد، تا حدی که او را ستون پایه گروه برای اجراهای زنده معرفی میکردند. بعد از حدود یکسال باب گروه را ترک کرد.
گروه نخست تصمیم به ارائه یک تک آهنگ موفق داشت. اما بعد از مدتی این فکر را رها کردند و اولین آلبوم کاملشان را با نام رسمی "the piper at the gates of down" تهیه کردند. استودیویی که در آن آلبوم را ضبط کردند در طبقه پایین سالنی بود که گروه بیتلز آلبوم sgt. peppers رو ضبط میکرد. البته این مطلب را اذعان داشتند که گروه بیتلز واقعا قوی است و آنان در برابر گروهی همچون بیتلز مغلوبی بیش نیستند. پس قدرتشان را بر اجراهای زنده معطوف کردند. آنان به این نتیجه رسیدن که موسیقی زنده باید در کنار تصویر ذهنی عرضه شود. پس جلوی یک پرده نمایش ودر پس انفجارهای نور اجراهای متعدد داشتند. پینک فلوید مانند دیگر گروههای راک عمل نمیکردند: با لباسهای ساده وارد صحنه میشدند و در پس موسیقی فضایشون اجرا های مختلف انجام میدادند. از استادیومهای ورزشی بیزار بودند چون معتقد بودند آنان را از مردم جدا میکند. این مزیتها بود نام این گروه را در سر تیتر عناوین روزنامههای انگلیسی قرار داد.
سال ۱۹۶۸ کار را بدون سید برت شروع کردند. هیچ کس فکر نمیکرد بدون محبوبترین و جوانترین خواننده آنزمان گروه بتواند به حیات خود ادامه بدهد. سید برای به تصویر کشیدن و ساختن آهنگهاش از مواد توهمزا و مخصوصا الاسدی استفاده بیحد میکرد و همین باعث شد در کنسرتها قابل پیشبینی نباشد. دیوید گیلمور دوست قدیمی سید و راجر را به گروه فراخواند تا اشتباهات سید را تصحیح کند. اما سید واقعاً غیر قابل کنترل شده بود دیوانگی محض او باعث شد که از گروه بطور رسمی خارجش کنند. کسی نبود که باور کند پینک بدون مغز متفکرش میتواند بکار ادامه بدهد. دیوید گیلمور و راجر واترز گروه را دوباره زنده کردند. باربه شرودر Barbet Schroder کارگردان فرانسوی برای آخرین فیلمش از گروه دعوت کرد تا موسیقی فیلم را بسازند و سه آهنگ اصلی که برای فیلم تهیه شد در اروپا و انگلیس موفق بود.
اواخر سال ۶۹ گروه آلبوم دودیسکی "Ummagumma" را عرضه کرد که قسمت (دیسک) اول آن اختصاص داشت به کنسرت زندهٔ سال ۶۹ و دیسک دوم هم اجراهای تکنوازی از اعضای گروه در استودیو بود. اوایل سال ۷۰ آلبوم جدیدی با نام "مادر قلب اتمی" عرضه کردند. به پشتوانه ارکستر قوی خودشون ۲۳ دقیقه هم از عنوان آلبوم بیشتر زدند. با همین ارکستر تور بزرگی را برگزار کردند.
در اوایل سال ۷۱ برای اولین بار آهنگ "Return of sons of nothing" را بصورت زنده اجرا کردند که بعدها به نام "Echoes" ("پژواکها") معرفی شد. "Relics" آلبوم اول گروه در سال ۷۱ بود. عرضه این آلبوم و در ادامه معرفی آلبوم "Meddle" ("فضولی") بعد از این آلبوم، سال پرکاری را برای گروه بوجود آورد. آلبوم فضولی بالاخره ماهیت اصلی پینک فلوید را نمایان کرد. یک سال بعد موسیقی فیلم "The Valley Obscured By Clouds" را ساختند.
بعد از تمام شدن کار بروی آخرین آهنگ با هواپیما خودشان را به رم رساندند و از آنجا به پومپئی رفتند و یک کنسرت بدون تماشاگر اجرا کردند که فیلم این کنسرت به نام "Live At Pompeii" معروف شد. برای تصنیف این آلبوم در استدیو نشستند و هر چه به ذهنشان رسید اجرا کردند. نتیجه کار ۳۶ قطعه مختلف بود که ترانهٔ "پژواکها" از آن پدید آمد. در واقع یک اتفاق، تم کلی قطعهٔ "پژواکها" را بوجود آورد. در حالی که ریچارد رایت با یک پیانو که صدای آن با یک آمپلی فایر ترکیب و تشدید شده بود، کار میکرد، بقیهٔ افراد گروه در اتاق فرمان نشسته بودند. هرگاه که رایت نت مشخصی را میزد دوستان از طنین عجیب آن بر جا خشک میشدند و این آغاز قطعه بود.
سال ۱۹۷۳ "The Dark Side of the Moon" ("طرف تاریک ماه") شاهکار پینک فلوید متولد شد. این آلبوم که چند نسل از شنوندگان را مبهوت کرده است، رکورد طولانیترین مدت باقی ماندن در فهرست پر فروشترین آلبومها را در تاریخ ثبت کرد و طبق آمارهای مربوط به چند سال پیش، از هر ۱۱ نفر جمعیت ۶ میلیاردی کرهٔ زمین، یک نفر این آلبوم را خریداری کرده است. این آلبوم نمایانگر ۵ سال کار آزمایشی و ۵ سال اندیشیدن اعضای گروه بود. خود آلبوم ربطی به ستاره و اخترشناسی نداشت و فقط روایت دیوانگی بود. نیمه تاریک ماه با فروش ۲۴ میلیون نسخه چهارمین آلبوم پر فروش تاریخ شد. در سال ۱۹۸۸ بعد از ۷۳۶ هفته از فهرست صد آلبوم پر فروش دنیا خارج شد.پس از موفقیت این آلبوم گروه دو سال خلاقیتش را از دست داد و برای بازگشت به حالت طبیعی، گروه پینک فلوید به نواختن آهنگ با هر چیزی (مثل لیوان، قاشق، بشقاب، لوازم خانه) به غیر از ساز پرداخت. نتیجهٔ این پروژه که به "Household Object Project" معروف است، ۴ نوار پرشده بود. اما نتیجهٔ رضایت بخشی حاصل نشد. در سال ۱۹۸۴ پس از آلبوم "The Final Cut"، اختلافات راجر واترز با دیگر اعضای گروه - بخصوص گیلمور و رایت - بالا گرفت.واترز گروه پینک فلوید را ترک کرد.
اعضای گروه پینک فلوید در کنسرت لایواِیت پس از ۲۰ سال، مجدداً با هم اجرایی داشتند که جزو خاطرهانگیزترین اتفاقات این سالها در عرصهٔ موسیقی راک شناخته میشود.
sarapoem.persiangig.com
سکوتی مرا فرا گرفته
انگار نمی توانم درست فکر کنم
در گوشه ای می نشینم
هیچ کس نمی تواند مزاحم من شود
فکر می کنم که حالا باید حرف بزنم
(چرا با من حرف نمی زنی)
انگار حالا نمی توام حرف بزنم
(هرگز با من حرف نمی زنی)
حرف هایم درست ادا نمی شود
(به چه فکر می کنی)
حس می کنم انگار غرق می شوم
(چه حس می کنی)
حالا احساسه ضعف می کنم
(هرگز با من حرف نمی زنی)
آیا می توانم ضعفم را نشان دهم
(به چه فکر می کنی)
گاهی به حیرتم
(چه حس می کنی)
از اینجا به کجا می رویم؟
چرا با من حرف نمی زنی؟
(حس می کنم انگار غرق می شوم)
هرگز با من حرف نمی زنی
می دانی که حالا تمی توانم نفس بکشم
(به چه فکر می کنی)
به هیچ کجا نمی رویم
(چرا با من حرف نمی زنی)
هرگز با من حرف نمی زنی
به چه فکر می کنی؟
از اینجا به کجا می رویم
منبع : pinkfloyd2.blogfa.com