پینک فلوید

گروه پینک فلوید Pink Floyd

پینک فلوید

گروه پینک فلوید Pink Floyd

ریچارد رایت؛ از اعضای پینک فلوید در 65 سالگی درگذشت


ریچارد رایت یکی از بنیانگذاران گروه راک پینک فلوید، دوشنبه 15 سپتامبر 2008 در 65 سالگی درگذشت.

داگ رایت سخنگوی پینک فلوید (که نسبتی با هنرمند ندارد) اعلام کرد: "ریک رایت بعد از مبارزه با سرطان در خانه اش در انگلستان درگذشت. خانواده او از شرح جزییات بیشتر درباره مرگش خودداری کرده اند."

رایت اعضای گروه پینک فلوید یعنی راجر واترز و نیک میسون را در کالج کمبریج ملاقات کرد و در ابتدا گروه موسیقی اولیه شان به نام سیگما 6 را بنیاد نهاد. بعد از آن به همراهی سید برت، این چهار نفر در سال 1965 پینک فلوید را تشکیل دادند.

در ابتدای تاسیس پینک فلوید، رایت که فرزند یک موسیقیدان بود به همراهی سید برت فرزند یک زیست شناس / شیمی دان، خط دهنده موسیقی در گروه بودند.

گروه پینک فلوید تعدادی آلبوم انتقادی و پرفروش همچون "نیمه تاریک ماه" در سال 1973 که بیش از 40 میلیون نسخه فروش داشته است را منتشر کردند. ریک رایت در این آلبوم ترانه "The Great Gig In The Sky" و "Us and Them" را سروده است و بر روی تم حماسی تعدادی از ترانه ها نیز کار کرده است.

Richard William Wright - I
Richard William Wright - II

اما بعد از مدتی کشمکش بین واترز، رایت و دیوید گیلمور بالا گرفت و در هنگام ساخت آلبوم جاودانه The Wall، واترز بر اخراج رایت از گروه پافشاری کرد. نتیجه آن عدم حضور ریچارد رایت در آلبوم سال 1983 پینک فلوید یعنی "The Final Cut" بود.

رایت بعدها گروه Zee را با دیوید هریس تشکیل داد و یک آلبوم به نام Identity را نیز منتشر کرد.

واترز در سال 1985 پینک فلوید را ترک کرد و رایت مجددا با میسون و گیلمور آغاز به کار کرد که دو آلبوم The Division Bell و A Momentary Lapse of Reason نتیجه کار آنها بود.


در جولای سال 2005 رایت ، واترز ، میسون و گیلمور در تور لایو 8 در لندن بعد از 25 سال در کنار هم کنسرتی را اجرا کردند.



منبع :  گفتگوی هارمونیک 

آلبوم فراموش شده پینک فلوید


خواه از موسیقی پینک فلوید لذت ببرید و خواه از آن متنفر باشید، هیچ شکی نداشته باشید که نام گروه پینک فلوید در سراسر جهان شناخته شده است و تنها شاید نام گروهی مانند بیتلز بتواند با نام پینک فلوید رقابت داشته باشد.

بسیاری از مردم هنگامی که برای اولین بار موسیقی این گروه قدیمی را گوش می دهند، آنرا مرموز و غیر قابل هضم توصیف کرده و با کمال تاسف حتی برخی نا آگاهانه چنین موضوعی را مطرح می کنند که "این موسیقی را در حالت های عادی نمی توان گوش داد!" سخنی که بطور قطع حتی ارزش گوش دادن ندارد، چه رسد به فکر کردن.

برداشتی از داستان "قلعه حیوانات"
واقعیت آن است که موسیقی پینک فلوید بگونه ای نیست که اغلب بتوان به یکباره به آن علاقمند شد، بخصوص اگر آلبومی مانند Animals (حیوانات) بعنوان اولین آلبوم از این گروه برای شنیدن انتخاب شود. آلبومی با فضایی کاملآ سیاسی در اندازه های The Final Cut ولی نه به آن صراحت؛ که ایده های اصلی آلبوم از کتاب معروف جورج اورول (George Orwell نویسنده رمان مشهور 1984) یعنی "قلعه حیوانات" گرفته شده است.

آلبوم Animals پینک فلوید که به "آلبوم فراموش شده" (Forgotten Album) هم معروف است، محصول سال 1977 با فضای موسیقایی متفاوت با آلبوم های مشهور قبلی مانند Wish You Were Herer یا Dark Side of the Moon و البته آلبوم های بعدی؛ یعنی The Wall یا The Final Cut است.

با وجود آنکه برخی از علاقمندان به موسیقی این آلبوم را در اندازه های کارهای پینک فلوید نمی دانند و آنرا جزو کارهای ضعیف پینک فلوید طبقه بندی می کنند، اما ترانه های این آلبوم به صراحت؛ تیرگی ها، تبعیض ها، رقابت ها و برتری جویی های کثیف بر سر قدرت و سایر مشکلات اجتماعی عصر حاضر را به زبان موسیقی و شعر به تصویر می کشاند.

پاسخی به پانک ها
بسیاری منتقدان موسیقی معتقد هستند آلبوم Animals پاسخی بوده به موسیقی سبک پانک - و البته طرفداران این نگرش - که در آن زمان توسط جانی روتن (Johnny Rotten) خواننده مشهور پانک انگلیسی رهبری می شد. هنگامی که پانکها برای حل مشکلات اجتماعی، مردم را به سرکشی، تمرد، طغیان و تفکر آنارشیسم دعوت می کردند، پینک فلوید (واترز) سعی کرد با ارائه این آلبوم ریشه معضلات اجتماعی یعنی چهره تاریک انسانها و ویژگیهای حیوانی آنها را نمایان کند.

جانی روتن قبل از عرضه آلبوم Animals به بازار در سال 1976 در یکی از برنامه های خود پیراهنی را پوشیده بود که روی آن نوشته شده بود "از پینک فلوید متنفرم" (I Hate Pink Floyd) .

خوک ، سگ و گوسفند
واترز با گرفتن ایده از داستان "قلعه حیوانات" برخلاف جورج اورول که به انتقاد از کمونسیم پرداخته بود، با استفاده از همان ایده ها به انتقاد از نظام حاکم بر کشور خود و سایر کشورهای غربی دارای نظام سرمایه داری پرداخت. در برداشت واترز از "قلعه حیوانات" انسانها به سه دسته تقسیم می شوند، سگ ها، خوک ها و گوسفند ها.

خوکها نماد ستمگرانی اند که فقط بفکر خود بوده و سایر طبقات (سگ و گوسفند) را وادار می کنند تا آنجور که آنها می خواهند فکر و رفتار کنند. سگ ها نمود طبقه ای حریص هستند که به شدت مال اندوز، کثیف و جنایتکار بوده و برای رسیدن به ثروت دست به هر کاری می زنند و دست آخر گوسفندان طبقه ای از جامعه هستند که به دلیل ضعف و کم خردی همواره مورد سوء استفاده طبقات دیگر قرار می گیرند.

نگاهی به آلبوم
آلبوم Animals همانند Wish You Were Here دارای پنج ترک است که همه آنها در نوع خود از کارهای کلاسیک راک محسوب می شوند. راجر وارترز (Roger Waters) که از آلبوم قبل بتدریج با ریچارد رایت (Richard Wright) مشکل پیدا کرده بود در تنظیم این آلبوم؛ قسمت بیشتر کار را بر دوش خود و دیوید گیلمور (David Gilmour) بنا نهاد. (در واقع این آلبوم سرآغاز بروز مشکلات واترز با سایر اعضای گروه بود که نهایتآ به ترک گروه در سال 1983 منجر شد.)

شما با یکبار شنیدن این آلبوم حکمفرمایی گیتار (با فضای اجرایی راک - بلوز کلاسیک) بر سایر سازها (حتی درامز) را بوضوح متوجه خواهید شد؛ که این خود یکی از تفاوت های Animals با سایر کارهای پینک فلوید است.

Pigs on the Wing , Part 1

تصویر روی جلد آلبوم خوکی بر فراز یکی از نیروگاه های قدیمی برق در لندن را نشان می دهد. در توضیحاتی که واترز در مورد عکس روی جلد آلبوم ارائه کرد، انتخاب این نیروگاه فرسوده را نمونه ای از زوال دنیای مدرن بیان کرد؛ به هنگام ارائه این آلبوم 50 سال از عمر این نیروگاه گذشته بود.

نکته جالب در تهیه عکس روی جلد آن بود که آنها بجای آنکه تصویر یک خوک را در بالای تصویر نیروگاه مونتاژ کنند، تصمیم گرفتند که یک عروسک خوک به درازای حدودآ 14 متر درست کرده و تصویری واقعی برای روی جلد تهیه کنند.

همانطور که گفته شد آلبوم دارای پنج ترک است که با موضوع خوک شروع می شود پس از آن سگ، خوک، گوسفند و در نهایت باز با کاری راجع به خوک به اتمام می رسد. در قسمت بعد راجع به ترک های این آلبوم صحبت خواهیم کرد.

مهرداد رحمتی

گفتگوی هارمونی



Time و High hopes به همراه تراویس و من


پینک فلوید، تراویس و من



تراویس: این روزهای لعنتی تموم نمیشن فقط می گذرن.



مواد لازم:

1- دو ترانه از پینک فلوید به نامهای TIME و HIGH HOPES

2- فیلم راننده تاکسی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و بازی رابرت دنیرو

3- یه باکس سیگار مارلبرو و چند نخ سیگاری

4- بیست سال عمر

5- یه بار عاشق شدن

6- یه ذهن آشفته و خسته



طرز تهیه:

ساعت 12 ظهر

ذهن آشفته وخسته را که بیست ساله روی اجاق زندگی داغ شده رو خوب هم میزنم.سیزدهمین نخ سیگار با شعله عشق روشن میشه و پک اول رو محکم میکشی که دود تا مغز استخونات بره . یه نگاهی به TV میندازی و هنوز فیلم راننده تاکسی که از شب قبل داری نگاش میکنی پخش میشه تعداد بارهایی که این فیلم رو دیدی یادت نمیاد شاید 100 میلیون بار و الان اون سکانسیه که تراویس رو کرده به تو میگه( داری با من حرف میزنی ، داری بامن حرف میزنی آخه اینجا کسی دیگه ای نیست لعنتی داری با من حرف میزنی ) این جمله آخری میلیاردها بار تو ذهنت انعکاس پیدا میکنه سیگار از دستت می افته وسیگاری رو روشن میکنی نفس اول رو ازش می گیری و ناگهان به فکر فرو میری ...



ساعت 3 ظهر

چشماتو یکدفعه باز میکنی و احساس میکنی دارن با چماق میزننت نمیدونی کیا دارن میزننت فقط داری کتک میخوری از زمین و زمان دارن میزننت پرت میشی رو زمین و دستت میخوره به کیبورد چشمات برای لحظه ای میرن رو هم دراز کشیدی و داری عذاب میکشی ناگهان صدای هزاران ساعت، زنگ و ناقوس به صدا در میاد و این صدا به تو آرامش میده سیگار رو روشن میکنی و مشغولش میشی صدای بلند گو ها رو میبری آخر و ناکهان



Ticking away the moments that make up a dull day

You fritter and waste the hours in an offhand way

Kicking around on a piece of ground in your home town

Waiting for someone or something to show you the way

همپای تیک تاک ثانیه های روزای کسالت بار
همین جوری بی هدف ساعتای عمرت رو هدر میدی ( و به این کار دارم عادت میکنم و مرض داره برام عادی میشه)
توی زادگاهت توی یه تیکه جا ،همینطوری وقت می گذرونی ( چون دیگه کاری ندارم و همه کارا واسم بیهوده است )
به انتظار اینکه یه نفر ،یه چیز،بیاد و راهو بهت نشون بده (ولی من مطمئنم که دیگه راه بلدی وجود نداره )



Tired of lying in the sunshine staying home to watch the rain
You are young and life is long and there is time to kill today

وقتی از آفتاب گرفتن خسته می شی،میمونی خونه به تماشای بارون (از انجام هر کاری خسته ام و روز و شب رو گم کردم)
تو جوونی و زندگی طولانی پس امروز رو هم میشه همین جوری الکی از بین برد (این جمله رو باید از الماس بنویسن بذارن جای مجسمه آزادی)



And then one day you find ten years have got behind you
No one told you when to run you missed the starting gun

و اما یه دفه خبردار میشی که ده سال گذشته ( همین الانم میدونم که هیچ آینده ای ندارم پس من آینده رو گاییدم)

هیچ کس بهت نگفته که کی باید مسابقه رو شروع کنی تو هم صدای تپانچه ی آغاز مسابقه رو نشنیدی ( اما پینک فلوید بهم گفت ولی آخه اینجا اصلا مسابقه ای در کار نیست همش دروغه)



And you run and you run to catch up with the sun but its sinking
racing around to come up behind you again
The sun is the same in the relative way but you are older
Shorter of breath and one day closer to death

اونقت بی وقفه می دوی که به خورشید برسی اما اون غروب میکنه (حتی اگه سگ دو هم بزنم هیچی نمیشم پس بخیال این دنیا شدم)
و باز دوباره از پشت سرت در میاد ( واین روال همین طور ادامه داره روزهای تکراری هفته های خاکستری)
خورشید همون خورشیده اما تو دیگه سن و سالی ازت گذشته (البته من بعید میدونم که اونقدر عمر کنم که پیر بشم باید خودمو بکشم)
نفست تنگ تر شده و یه روز دیگه به مرگ نزدیک تر ( و هر لحظه از این زندگی سگی رو دارم با مرگ سر و کله میزنم)



Every year is getting shorter Never seem to find the time

Plans that either come to nought

Or half a page of scribbled lines

Hanging on in quiet desparation is the English way

سال به سال روزا کوتاه تر میشه و انگار هرگز وقت پیدا نمی کنی ( با اینکه کاری نداشتم اما بازم احساس میکنم وقت نداشتم نقشه هامو عملی کنم)
چه نقشه هایی که می کشی و به هیچ جا نمیرسن و (واسه خیلی چیزا برنامه ریختم ولی آخرش هیچکدوم رو اجرا نکردم)
یا به همون نصف صفحه خط خطی کاغذ ختم می شن (ولی دیگه برنامه ای هفتگی رو گم کردم ونیازی هم به این چیزا ندارم)
بعد هم کز کردن تو یه گوشه خلوت،مث انگلیسیا (واسه همیینه که میگن انگلیسی ها مردم متمدنی هستن)



The time is gone

The song is over

Thought I'd something more to say

زمان از دست رفت

ترانه تموم شد

من فکر می کردم که حرفای بیشتری برای گفتن داشته باشم (من هم به اون چیزی که ارزششو دارم نخواهم رسید. آه ه ه کجایی تو؟ )



Home, home again

I like to be here when I can

When I come home cold and tired

It's good to warm my bones beside the fire

خونه بازدوباره خونه (اتاق باز دوباره اتاقم)

من دوست دارم اینجا باشم هروقت که بتونم (دوست دارم همیشه اینجا تو اتاقم باشم با تمام دنیا عوضش نمیکنم)

وقتی که سرد و خسته میام خونه (همیشه دنیای بیرون برام خسته کننده بوده و یه نفر باید سیفون این دنیا رو بکشه)

این خیلی عالیه که وجودمو در کنار آتیش گرم کنم ( دماغ یخ زده ام رو به لپهای گرمش بچسبونم)



Far away across the field

The tolling of the iron bell

Calls the faithful to their knees

To hear the softly spoken magic spells





ساعت 6:45 عصر

و چه حس خوبی است وقتی که هیچی برای از دست دادن نداری یه امید بزرگ وارد زندگیت بشه و تو به سمت اون حرکت میکنی و تمام آرزوت اینه که فقط یک بار دیگه ببینیش و فقط یه سوال ساده رو ازش بپرسی ولی بازم نمیدونی که آیا موفق میشی؟ اصلا امکان داره یک بار دیگه ببینیش؟ مثل یه سنگ بزرگ شدی نمی تونی تکون بخوری نمی تونی حرف بزنی فقط باید نگاه کنی و در انتظار یه معجزه بشینی و خودتم نمی دونی آخرش چی میشه پس فقط ضربان قلبت رو به یه دنیا خاطره خوش و یه امید بزرگ دیگه خوش میکنی



Beyond the horizon of the place we lived when we were young

In a world of magnets and miracles

our troughts strayed constandly and without boundary

The ringing of the division bell had begin

هنگام جوانی آنسوی افق آنجا در دنیایی از مغناطیس و معجزات میزیستیم.

اندیشه هایمان مدام و بی مرز پرسه میزد.

زنگ ناقوس جدایی آغاز شده بود (و لعنت به اون شب که صدای ناقوس جدایی اشک ماه رو هم دراورد)



Along the long road and on down the causeway

Do they still meet there by the cut

در سراسر جاده لانگ رود و بر مسیری سنگفرش. (مسیر جاده به قبرستان بود و سنگ قبرها )

آیا هنوز آنها در دوراهه دیدار میکنند؟ ( دوراهی را نابود کردند ولی زندگی من بر سر این دوراهی گیر کرده است)



There was a ragged band that followed in our footsteps

Running before time took our dreams away

Leaving the myriad small creatures trying to tie us to the ground

To a life consumed by slow decay

دسته ی ژندهپوشی که گامهایمان را دنبال میکردند (همیشه انسان های احمق و کور دنبالمان بودند)

پیش از آنکه زمان، رویاهایمان را ببرد، می دویدند ( و آنها به راستی که قبل از هر چیزی به ما خیانت کردند)

انبوهی از جانوران کوچک را بر جای مینهادند. میکوشیدند مارا به زمین بدوزند، ( آن انسان های احمق همیشه میخواستند جلوی ما رو بگیرند)

به یک زندگی دستخوش پوسیدگی آهسته (اکنون زندگی به سوی پوسیدگی می رود اما نه برای همیشه)



The grass was greener

The light was brighter

With friends surrounded

The night of wonder

چمن زار، سبزتر بود.

نور، نورانی تر بود.

میان انبوه دوستان

در شبی فوق العاده. (هنوز هم آن شب رومئو و ژولیت وار رو به یاد و دوست دارم)



Looking beyond the embers of bridges glowing behind us

To a glimpse of how green it was on the other side

Steps taken forwards but sleepwalking back again

Dragged by the force of some inner tide

به فراسوی خاکستر سوزان پل های پشت سرمان مینگرم. (پشت سر پشت سر جهنمه رو به روم قتلگاه آدمه)

به یک نظر که طرف دیگر پل چقدر سبز بود. ( آه که روزهای خوشی چه زود میگذرند)

گامهایی که به پیش برداشته شد دوباره در خوابگردی به پس نهاده شد (تلاشهایی که کردیم همه به تباهی رفت)

با نیروی موجی خواب آلود کشیده میشدیم. ( سرنوشت چه بد با ما رفتار کرد و من هرگز نمی بخشمش)



At a higher altitude with flag unfuried

We reached the dizzy heights of that dreamed of world

بر بلندایی رفیع با پرچم در اهتزاز

به بلندیهای سرگیجه آور آن دنیای رویایی رسیدیم. ( دنیای رویایی تنها جایی است که ما هنوز باهمیم)



Eneumbered forever by desire and ambition

There's a hunger still unsatisfied

Our weary eyes still stray to the horizon

Though down this road we've been so many time

تا ابد در اشتیاق و بلند پروازی

عطشی هست که هنوز سیراب نشده. (عشقی هست که هرگز از بین نمیرود)

چشمان خسته ی ما هنوز به سوی افق بال میگشاید. (روح خسته ای من در همه جا به دنبال تو میگردد)

هرچند بارها از این راه رفته ایم. (هرچند که بارها و بارها خواب دیده ام ولی هرگز تعبییر نشد)



The grass was greener

The light was brighter

The taste was sweeter

The nights of wonder

With friends surrounded

The dawn mist glowing

The water flowing

The endless river



Forever and ever

و برای همیشه و همیشه در قلبم ادامه خواهم داد



غلامحسین

7/7/1389




باب گلدوف ، ماندلای موسیقی


خبر فوق العاده جالبی بود.آخرین باری هم که اعضای گروه پینک فلوید پس از 20 سال دور هم جمع شدند در کنسرتی بود که این مرد از بنیان گذاران اصلی اون بود



باب گلدوف ، ماندلای موسیقی



چه کسی فکر می کرد روزی برسد که گروهی گیتاریست به سیاستمداران دنیا عدالت و آزادی یاد بدهند؟ وقتی باب گلدوف ایرلندی تصمیم گرفت برای اولین بار دنیا را با گیتار بزرگان راک و پاپ تکان دهد، همه قدرت عظیم موسیقی را فهمیدند. اولین بار بیست سال قبل همه بچه های موسیقی در لایو اید دست به دست هم دادند تا دنیایی را که به قول آن ها سیاستمداران به گند کشیده اند، نجات دهند.
دیواری بین ما و گلدوف
حتما تصویرش را بخاطر داری. چشمهایش را که ته آن یک نومیدی تلخ خوابیده بود. چشمت را ببند و ذهنت را رها کن. فیلم دیوار پینک فلوید را بخاطر بیاور. باب گلدوف جلوی چشمت می آید، در نقش جوانکی که پدرش در جنگ کشته شد، خودش در عقده های سیستم سنتی انگلیسی رشد کرد و شد یک آنارشیست حرفه ای، آخرش می خواستی چه بشود؟ شد یک فاشیست درست و حسابی، از همان ها که می خواهند به خارجی ها حمله کنند و سیاه پوست ها و هروئینی ها را گوشه خیابان تکه تکه کنند. حالا یادت آمد؟ اسمش باب گلدوف بود، در فیلم دیوار اسمش پینک بود، همان که راجر واترز داستان دیوار را برایش به صورت آلبوم دیوار پینک فلوید ساخت.
من از دوشنبه ها بیزارم
ربرت فردریک زنون"باب" گلدوف روز پنجم اکتبر 1951 در دابلین متولد شد. او یک خواننده ایرلندی، یک ترانه سرا و یک فعال سیاسی است. گلدوف در کالج بلک راک در نزدیکی دابلین تحصیل کرد؛ مدرسه ای که می گفت از آن بیزار است.اولین شغلش نوشتن برای هفته نامه کانادایی جورجیا استریت به عنوان خبرنگار بخش موسیقی بود. در اواسط دهه هفتاد رهبرگروه بوم تاون رت شد. این گروه هم عقیده با جنبش پانک ها در آن زمان بود. یک جنبش اعتراضی که می خواست در مقابل نظم احمقانه صنعتی مقاومت کند. آهنگشان با عنوان Rat trap یا تله موش به رتبه اول جدول انگلیس رسید وترانه" من از دوشنبه ها بیزارم "بسیار معروف شد. گلدوف در ان زمان به عنوان سخنگوی گروه های راک مطرح بود.

موسیقی و اعتراض
موسیقی یکی از شیوه های اعتراض است، اعتراض به دنیایی که در آن زندگی می کنیم. جون بائز در جنبش مدنی آمریکا با موسیقی اش به جنگ اعتراض کرد، جان لنون با موسیقی اش به جنگ اعتراض کرد، پینک فلوید در دهه هفتاد این اعتراض را به شکلی عمیقا سیاسی به میان گروههای راک برد، مارگرت تاچر در ترانه دستان کثیفت را از سرزمین من دور کن راجر واترز بخاطر لشکرکشی نظامی اش مورد اعتراض قرار گرفت. مدونا و امینم به بوش اعتراض کردند و تونی بلر در ترانه جرج مایکل « سگ خانه بوش» خوانده شد. موسیقی در کنار همه انواع سرگرم کننده و یا هنری اش کارکردی هم برای اعتراض یافت. راک کمی عمیق تر و جدی تر و رپ اجتماعی تر و عامیانه تر به اعتراض پرداختند. باب گلدوف در موسیقی راک جهان و بخصوص انگلیس تبدیل به یک سخنگوی سیاسی شد. کسی که می توانست شنوندگان و تماشاگران میلیونی موسیقی راک را از طریق صدا و تصویر متوجه مشکلات دنیایی کند که در آن زندگی می کنند.

بند اید
تا سال 1984 گروه بوم تاون رت فعال بود، اما بتدریج رو به زوال رفت. در نوامبر همان سال گلدوف با تماشای گزارش مایکل بوئرک درباره گرسنگان اتیوپی از بی بی سی تصمیم گرفت از موقعیتش استفاده کند و برای آنها کاری بکند. او از میج یور از اولترا وکس دعوت کرد تا ترانه "آیا آنها می دانند که کریسمس آمده است؟" را با هم بنویسند.
در ماه نوامبر گلدوف با راجر اسکینر در بی بی سی قرار داشت تا درباره آلبوم جدیدش صحبت کند اما او از این فرصت استفاده کرد تا خبر انتشار آهنگ تازه منتشر شده اش را به گوش همه برساند و همین باعث شد توجه رسانه ها به این موضوع جلب شود. بعد از این بود که او گروه بند اید را که برگزیده ای از بهترین خوانندگان راک و پاپ انگلیس و ایرلند بود تشکیل داد.
ترانه آنان درست قبل از کریسمس 1984 با هدف بدست آوردن مقدار کمی پول که بتواند گرسنگی را تامدتی متوقف کند، منتشر شد.گلدوف امیدوار بود که دستکم 000 70ِ پوند بدست بیاورد، اما ترانه چند ملیون پوند فروخت و پرفروش ترین ترانه جدول شد. تا سال 1997 همچنان این ترانه پیشتاز بود. پس از این بود که ترانه « یکبار دیگر» با عنوان بند اید 2 در سال1989 ضبط شد که این بار کایلی مناگ و جیسون دونودن هم به آن پیوستند.این ترانه در آستانه کریسمس 2004 با گروه جدیدی از خواننده ها با عنوان بند اید 20 راهی بازارشد.

روزهایم را به تو می دهم
بسیاری از اوقات خوش ما در زندگی کاملا شخصی می گذرد، مثل عاشق شدن،ازدواج کردن یا بچه دار شدن .اما لحظات نادری هم هست که اوقات زندگی مان را با همه دنیا قسمت می کنیم. سیزدهم جولای 1985 روز برگزاری کنسرت لایواید چنین روزی بود.روزی که همه جهان با یک هدف دور هم جمع شدند. بزرگان موسیقی جهان دورهم جمع شدند تا کسانی را که در تمام جهان به تنهایی فقر و گرسنگی را تحمل می کردند، کمک کنند.
تا جولای 1985 گرد آوردن گروهی از با استعدادترین خوانندگان زمان روی یک صحنه غیر ممکن بود . اما بهترین های عصر یکی بعد از دیگری به روی صحنه آمدند و ازعشق و ممکن شدن آرزو ها و از عقایدشان حرف زدند. بچه های موسیقی هنوز از روز سیزدهم جولای 1985 حرف می زنند، انگار که در آن روز به همه آرزوهایی که در ترانه هایشان از آن دم می زدند،رسیدند.

ماندلای موسیقی
گلدوف برای برگزار کردن کنسرت لایو اید به هر جایی که می شد سفر کرد،او حتی برای تغییر روش انگستان در مورد کمک به گرسنگان با مارگرت تاچر هم جنگید. گلدوف با برگزاری لایو اید در لندن و فیلادلفیا تبدیل به یک قهرمان بین المللی شد، کسی که نامش در تمام آفریقا هم پیچیده بود، نام باب گلدوف در موسیقی تبدیل به نامی شبیه ماندلا در سیاست شد، کسی که نمی شد نادیده اش گرفت و بی اعتنا به او مردم را رها کرد. حاصل لایو اید جمع آوری کمک های مالی برای گرسنگان آفریقا بخصوص اتیوپی بود. گلدوف برای این کار جوایز بیشماری هم دریافت کرد ، او با وجود اینکه متولد ایرلند بود، از سوی ملکه الیزابت دوم ملقب به شووالیه شد. لقبی که مختص متولدین انگلستان است.

کنسرت لایو ایت
در ماه مارس سال 2005 گلدوف اعلام کرد که کنسرتی برای آگاه ساختن مردم نسبت به مساله بدهی های دولت های آفریقا ، قاچاق و ایدز برگزارمی کند.روز دوم جولای 2005 برای اجرای کنسرت هایی در شهر های لندن، پاریس، رم، برلین، فیلادلفیا، ژوهانسبورگ، مسکو و چند شهر دیگر در نظر گرفته شد . این بار باب گلدوف به دنبال کمک های مالی نبود، او می دانست که بخش اعظم کمک های مالی مردم جهان به آفریقا توسط دولت های فاسد این کشورها تلف می شود و به دست گرسنگان نمی رسد. او تلاش کرد تا با برگزاری کنسرتها آگاهی عمومی نسبت به فقر جهانی و بخصوص اوضاع آفریقا را بالا ببرد و سران گروه هشت را برای بخشودن بدهیهای کشورهای فقیر آفریقایی تحت فشار قرار دهد. به همین دلیل کنسرت لایو ایت چندروز قبل از اجلاس گروه هشت در ادینبورو اسکاتلند برگزار شد. گلدوف گفت که برنامه های او در آستانه این نشست "برای جمع آوری اعانه نیست، بلکه برای دستیابی به عدالت سیاسی است". او افزود که برپاکنندگان این برنامه، "دیوانه وار به دست و پا افتاده اند" تا با برگزاری این کنسرتها، معضلات قاره آفریقا را بیشتر پیش چشم بکشانند.
دنیا را تکان دهید
باب گلدوف از تمام جهان خواست تا متوجه وضع خود بشود. او از یک سو از بیل گیتس کمک گرفت و از سوی دیگر ماندلا را به صحنه آورد. او حتی از پاپ بندیکت شانزدهم، پاپ بداخلاق آلمانی هم خواست که برای مبارزه با فقر کمک کند تا نخستین حرکتش را به عنوان رهبر کاتولیک های جهان انجام دهد. اما او بیشتر از همه روی میلیونها مخاطب موسیقی حساب کرد که دنیا را با گوش های شان می بینند، او گفت: "پسران و دخترانی که گیتار به دست دارند سرانجام فرصت خوبی یافته اند تا دنیا را تکان دهند." او می دانست که مخاطبان موسیقی مهم ترین گروه فشاری هستند که می توانند سیاستمداران و گردانندگان جهان را تحت فشار قرار دهند. او جمله وینستون چرچیل را اینگونه تغییر داد که« من نمی گویم که این پایان فقر شدید است، اما این آغاز یک پایان است.» در لایو ایت بسیاری از بزرگان موسیقی روی صحنه رفتند، از جمله پل مک کارتنی، دایدو، مدونا، بونو از یو تو، رابی ویلیامز، یوسوندور و دهها تن از بزرگان راک در تمام جهان. در این برنامه بعد از بیست سال گروه پینک فلوید در کنار هم برنامه اجرا کردند.
جرج بوش، اروپا، دلار یا یورو؟
باب گلدوف جز آنکه یک چهره بزرگ موسیقی جهان و انگلستان است، یک فعال سیاسی است با افکار خاص خودش؛ او مخالف یورو ،پول واحد اروپا ست و این مخالفت را با اجرای یک تبلیغ تلویزیونی نشان داد.او همچنین در سال 2004 واکنش اتحادیه اروپا را نسبت به بحران گرسنگی در اتیوپی تاثر آور خواند و طی سفری به اتیوپی پیشنهاد جرج بوش را برای مقابله با ایدز در آفریقا ستود.این پیشنهاد از سوی بعضی از گروه های امدادگر به دلیل پافشاری بیش از حد بر روی اخلافیات مسیحی و پرهیزگاری جنسی مورد انتقاد قرار گرفته بود.

سخنگوی فعالان حقوق پدران
باب گلدوف بعد از جدا شدن از همسرش پائولا ییتس برای گرفتن حضانت سه دختر خودش و دختری که پائولا از همسر دومش که خودکشی کرده بود داشت ، به دادگاه رفت و همین تجربه باعث شد تا سخنگوی فعالان حقوق پدران در انگلستان بشود.

بعد از انفجار
اگر چه صدای موسیقی راک در آستانه برگزاری اجلاس گروه هشت ساعت ها لندن را شادمان کرد، اما صدای گوشخراش هفت انفجار شادی برگزاری کنسرت عظیم لایو ایت را به هم زد. گروههای تروریست اسلامگرا لندن را لرزاندند. چند روز قبل تصویر باب گلدوف در حالی که همراه با مردم لندن برای احترام به روح کشته شدگان سکوت کرده بود، ثبت شد.






Time و High hopes به همراه تراویس و من




پینک فلوید، تراویس و من



تراویس: این روزهای لعنتی تموم نمیشن فقط می گذرن.



مواد لازم:

1- دو ترانه از پینک فلوید به نامهای TIME و HIGH HOPES

2- فیلم راننده تاکسی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و بازی رابرت دنیرو

3- یه باکس سیگار مارلبرو و چند نخ سیگاری

4- بیست سال عمر

5- یه بار عاشق شدن

6- یه ذهن آشفته و خسته



طرز تهیه:

ساعت 12 ظهر

ذهن آشفته وخسته را که بیست ساله روی اجاق زندگی داغ شده رو خوب هم میزنم.سیزدهمین نخ سیگار با شعله عشق روشن میشه و پک اول رو محکم میکشی که دود تا مغز استخونات بره . یه نگاهی به TV میندازی و هنوز فیلم راننده تاکسی که از شب قبل داری نگاش میکنی پخش میشه تعداد بارهایی که این فیلم رو دیدی یادت نمیاد شاید 100 میلیون بار و الان اون سکانسیه که تراویس رو کرده به تو میگه( داری با من حرف میزنی ، داری بامن حرف میزنی آخه اینجا کسی دیگه ای نیست لعنتی داری با من حرف میزنی ) این جمله آخری میلیاردها بار تو ذهنت انعکاس پیدا میکنه سیگار از دستت می افته وسیگاری رو روشن میکنی نفس اول رو ازش می گیری و ناگهان به فکر فرو میری ...



ساعت 3 ظهر

چشماتو یکدفعه باز میکنی و احساس میکنی دارن با چماق میزننت نمیدونی کیا دارن میزننت فقط داری کتک میخوری از زمین و زمان دارن میزننت پرت میشی رو زمین و دستت میخوره به کیبورد چشمات برای لحظه ای میرن رو هم دراز کشیدی و داری عذاب میکشی ناگهان صدای هزاران ساعت، زنگ و ناقوس به صدا در میاد و این صدا به تو آرامش میده سیگار رو روشن میکنی و مشغولش میشی صدای بلند گو ها رو میبری آخر و ناکهان



Ticking away the moments that make up a dull day

You fritter and waste the hours in an offhand way

Kicking around on a piece of ground in your home town

Waiting for someone or something to show you the way

همپای تیک تاک ثانیه های روزای کسالت بار
همین جوری بی هدف ساعتای عمرت رو هدر میدی ( و به این کار دارم عادت میکنم و مرض داره برام عادی میشه)
توی زادگاهت توی یه تیکه جا ،همینطوری وقت می گذرونی ( چون دیگه کاری ندارم و همه کارا واسم بیهوده است )
به انتظار اینکه یه نفر ،یه چیز،بیاد و راهو بهت نشون بده (ولی من مطمئنم که دیگه راه بلدی وجود نداره )



Tired of lying in the sunshine staying home to watch the rain
You are young and life is long and there is time to kill today

وقتی از آفتاب گرفتن خسته می شی،میمونی خونه به تماشای بارون (از انجام هر کاری خسته ام و روز و شب رو گم کردم)
تو جوونی و زندگی طولانی پس امروز رو هم میشه همین جوری الکی از بین برد (این جمله رو باید از الماس بنویسن بذارن جای مجسمه آزادی)



And then one day you find ten years have got behind you
No one told you when to run you missed the starting gun

و اما یه دفه خبردار میشی که ده سال گذشته ( همین الانم میدونم که هیچ آینده ای ندارم پس من آینده رو گاییدم)

هیچ کس بهت نگفته که کی باید مسابقه رو شروع کنی تو هم صدای تپانچه ی آغاز مسابقه رو نشنیدی ( اما پینک فلوید بهم گفت ولی آخه اینجا اصلا مسابقه ای در کار نیست همش دروغه)



And you run and you run to catch up with the sun but its sinking
racing around to come up behind you again
The sun is the same in the relative way but you are older
Shorter of breath and one day closer to death

اونقت بی وقفه می دوی که به خورشید برسی اما اون غروب میکنه (حتی اگه سگ دو هم بزنم هیچی نمیشم پس بخیال این دنیا شدم)
و باز دوباره از پشت سرت در میاد ( واین روال همین طور ادامه داره روزهای تکراری هفته های خاکستری)
خورشید همون خورشیده اما تو دیگه سن و سالی ازت گذشته (البته من بعید میدونم که اونقدر عمر کنم که پیر بشم باید خودمو بکشم)
نفست تنگ تر شده و یه روز دیگه به مرگ نزدیک تر ( و هر لحظه از این زندگی سگی رو دارم با مرگ سر و کله میزنم)



Every year is getting shorter Never seem to find the time

Plans that either come to nought

Or half a page of scribbled lines

Hanging on in quiet desparation is the English way

سال به سال روزا کوتاه تر میشه و انگار هرگز وقت پیدا نمی کنی ( با اینکه کاری نداشتم اما بازم احساس میکنم وقت نداشتم نقشه هامو عملی کنم)
چه نقشه هایی که می کشی و به هیچ جا نمیرسن و (واسه خیلی چیزا برنامه ریختم ولی آخرش هیچکدوم رو اجرا نکردم)
یا به همون نصف صفحه خط خطی کاغذ ختم می شن (ولی دیگه برنامه ای هفتگی رو گم کردم ونیازی هم به این چیزا ندارم)
بعد هم کز کردن تو یه گوشه خلوت،مث انگلیسیا (واسه همیینه که میگن انگلیسی ها مردم متمدنی هستن)



The time is gone

The song is over

Thought I'd something more to say

زمان از دست رفت

ترانه تموم شد

من فکر می کردم که حرفای بیشتری برای گفتن داشته باشم (من هم به اون چیزی که ارزششو دارم نخواهم رسید. آه ه ه کجایی تو؟ )



Home, home again

I like to be here when I can

When I come home cold and tired

It's good to warm my bones beside the fire

خونه بازدوباره خونه (اتاق باز دوباره اتاقم)

من دوست دارم اینجا باشم هروقت که بتونم (دوست دارم همیشه اینجا تو اتاقم باشم با تمام دنیا عوضش نمیکنم)

وقتی که سرد و خسته میام خونه (همیشه دنیای بیرون برام خسته کننده بوده و یه نفر باید سیفون این دنیا رو بکشه)

این خیلی عالیه که وجودمو در کنار آتیش گرم کنم ( دماغ یخ زده ام رو به لپهای گرمش بچسبونم)



Far away across the field

The tolling of the iron bell

Calls the faithful to their knees

To hear the softly spoken magic spells





ساعت 6:45 عصر

و چه حس خوبی است وقتی که هیچی برای از دست دادن نداری یه امید بزرگ وارد زندگیت بشه و تو به سمت اون حرکت میکنی و تمام آرزوت اینه که فقط یک بار دیگه ببینیش و فقط یه سوال ساده رو ازش بپرسی ولی بازم نمیدونی که آیا موفق میشی؟ اصلا امکان داره یک بار دیگه ببینیش؟ مثل یه سنگ بزرگ شدی نمی تونی تکون بخوری نمی تونی حرف بزنی فقط باید نگاه کنی و در انتظار یه معجزه بشینی و خودتم نمی دونی آخرش چی میشه پس فقط ضربان قلبت رو به یه دنیا خاطره خوش و یه امید بزرگ دیگه خوش میکنی



Beyond the horizon of the place we lived when we were young

In a world of magnets and miracles

our troughts strayed constandly and without boundary

The ringing of the division bell had begin

هنگام جوانی آنسوی افق آنجا در دنیایی از مغناطیس و معجزات میزیستیم.

اندیشه هایمان مدام و بی مرز پرسه میزد.

زنگ ناقوس جدایی آغاز شده بود (و لعنت به اون شب که صدای ناقوس جدایی اشک ماه رو هم دراورد)



Along the long road and on down the causeway

Do they still meet there by the cut

در سراسر جاده لانگ رود و بر مسیری سنگفرش. (مسیر جاده به قبرستان بود و سنگ قبرها )

آیا هنوز آنها در دوراهه دیدار میکنند؟ ( دوراهی را نابود کردند ولی زندگی من بر سر این دوراهی گیر کرده است)



There was a ragged band that followed in our footsteps

Running before time took our dreams away

Leaving the myriad small creatures trying to tie us to the ground

To a life consumed by slow decay

دسته ی ژندهپوشی که گامهایمان را دنبال میکردند (همیشه انسان های احمق و کور دنبالمان بودند)

پیش از آنکه زمان، رویاهایمان را ببرد، می دویدند ( و آنها به راستی که قبل از هر چیزی به ما خیانت کردند)

انبوهی از جانوران کوچک را بر جای مینهادند. میکوشیدند مارا به زمین بدوزند، ( آن انسان های احمق همیشه میخواستند جلوی ما رو بگیرند)

به یک زندگی دستخوش پوسیدگی آهسته (اکنون زندگی به سوی پوسیدگی می رود اما نه برای همیشه)



The grass was greener

The light was brighter

With friends surrounded

The night of wonder

چمن زار، سبزتر بود.

نور، نورانی تر بود.

میان انبوه دوستان

در شبی فوق العاده. (هنوز هم آن شب رومئو و ژولیت وار رو به یاد و دوست دارم)



Looking beyond the embers of bridges glowing behind us

To a glimpse of how green it was on the other side

Steps taken forwards but sleepwalking back again

Dragged by the force of some inner tide

به فراسوی خاکستر سوزان پل های پشت سرمان مینگرم. (پشت سر پشت سر جهنمه رو به روم قتلگاه آدمه)

به یک نظر که طرف دیگر پل چقدر سبز بود. ( آه که روزهای خوشی چه زود میگذرند)

گامهایی که به پیش برداشته شد دوباره در خوابگردی به پس نهاده شد (تلاشهایی که کردیم همه به تباهی رفت)

با نیروی موجی خواب آلود کشیده میشدیم. ( سرنوشت چه بد با ما رفتار کرد و من هرگز نمی بخشمش)



At a higher altitude with flag unfuried

We reached the dizzy heights of that dreamed of world

بر بلندایی رفیع با پرچم در اهتزاز

به بلندیهای سرگیجه آور آن دنیای رویایی رسیدیم. ( دنیای رویایی تنها جایی است که ما هنوز باهمیم)



Eneumbered forever by desire and ambition

There's a hunger still unsatisfied

Our weary eyes still stray to the horizon

Though down this road we've been so many time

تا ابد در اشتیاق و بلند پروازی

عطشی هست که هنوز سیراب نشده. (عشقی هست که هرگز از بین نمیرود)

چشمان خسته ی ما هنوز به سوی افق بال میگشاید. (روح خسته ای من در همه جا به دنبال تو میگردد)

هرچند بارها از این راه رفته ایم. (هرچند که بارها و بارها خواب دیده ام ولی هرگز تعبییر نشد)



The grass was greener

The light was brighter

The taste was sweeter

The nights of wonder

With friends surrounded

The dawn mist glowing

The water flowing

The endless river



Forever and ever

و برای همیشه و همیشه در قلبم ادامه خواهم داد